گسست آسیایی یا همگرایی آسیایی
دکتر محمدرضا حافظ نیا، استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
محمد شهاب احمدی، دانشجوی دکتری جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
در قرن بیست ویکم، قاره آسیا دیگر صرفاً یک فضای جغرافیایی منفعل در نقشه جهانی نیست؛ بلکه بهمنزله عرصهای عظیم برای تلاقی قدرتهای نوظهور، اقتصادهای پویا، فرهنگهای چندلایه و منازعات ساختاری است. پرسش اساسی در این میان آن است که:آیا آسیای امروز، با وجود این همه تنوع، میتواند به وحدت در پرتو همگرایی دست یابد یا همچنان درون مرزهای ترس، بیاعتمادی و رقابتهای فرساینده باقی بماند؟
قاره آسیا که میزبان بیش از ۶۰ درصد جمعیت جهان است، قدرتهایی چون چین، هند و ژاپن را در دل خود جای داده و درجغرافیای آن، از آبهای تنشزای دریای چین جنوبی تا کریدورهای انرژیمحور آسیای مرکزی و خلیج فارس و نیز بحرانهای ژئوپلیتیکی پیچیده و مزمن فلسطین و جنوب آسیا تا رقابتهای اوراسیایی همراه با بازیگرانی بزرگ و کوچک مشاهده می شود. چنانچه این تراکم در قدرت، منابع و جمعیت در قالب نظمی جدید در آسیای معاصر تبلور نیابد، به تهدیدی بالقوه بدل خواهد شد. همگرایی در آسیا دیگر مفهومی صرفاً نظری نیست، بلکه ضرورتی عینی و انکارناپذیر است. بحرانهای جهانی از همهگیری کووید-۱۹ و اختلال در زنجیرههای تأمین جهانی، تا رکود اقتصادهای غربی و تشدید قطبیشدن نظم بینالملل همگی تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم بر آسیا گذاشتهاند. اگر کشورهای آسیایی خواهان ایفای نقشی مستقل و اثربخش در معماری آینده نظم جهانیاند، ناگزیرند بهسوی طراحی و پیادهسازی سازوکارهایی همگرایانه، ساختاریافته و پایدار گام بردارند.
با این حال، الگوی همگرایی در آسیا نمیتواند الگوبرداری صرف از تجربه اتحادیه اروپا باشد؛ چراکه قاره آسیا بطور نسبی فاقد تجانسها و همسانیهایی است که اروپا از آن برخوردار بوده است. آنچه آسیا را از دیگر مناطق متمایز میسازد، در عین حال که بر پیچیدگیها میافزاید، فرصتی بیبدیل نیز بهشمار میآید: تنوعی عمیق، تاریخی و چندبعدی از تمدنهای کهن ایرانی و چینی تا جوامع مدرن و پویای جنوبشرق آسیا، و از ساختارهای دموکراتیک تا الگوهای اقتدارگرای حکمرانی، آسیا همچون موزاییکی از تفاوتهاست که میتواند بستری برای تکامل متعامل یا منازعه متقابل باشد.
در چنین بستری، همگرایی از مسیر اجبار ناممکن است؛ بلکه نیازمند نوعی «هوشمندی ژئوکالچری و همکاری میان تمدنی» است؛ یعنی توانایی در تبدیل تفاوتها به مزیت رقابتی. این امر زمانی تحقق مییابد که اصولی چون احترام به حاکمیت ملی، درک متقابل فرهنگی/ تمدنی و شناسایی منافع مشترک در بستر رقابت سالم، پذیرفته شوند. از منظر ژئواکونومیک در حوزه اقتصاد، زیرساختهای لازم برای همگرایی فراهم است. ابتکارهایی چون پیمان شانگهای، طرح کمربند و جاده(BRI)، بانک سرمایهگذار ی زیرساختهای آسیایی، مجمع همکاریهای آسیایی (ACD)و توافقنامههایی مانند (RCEP) میتوانند پایههای اقتصادی نظم جدیدی در آسیا را شکل دهند. اما در غیاب اراده سیاسی و پیوندهای ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، این پروژهها نهتنها به همگرایی منجر نمیشوند، بلکه میتوانند به میدان رقابتهایی فرسایشی مبدل گردند.
همگرایی باید جنبه تمدنی و فرهنگی نیز داشته باشد. آسیا با تنوع عظیم تمدنی و فرهنگی خود، واجد ظرفیت کمنظیر و فرصتی برای گفتوگو و همکاری تمدنهاست. برخلاف تلقیهای مرسوم، آسیای مدرن علاوه بر گفتگو با سایر تمدنهای فراقاره ای نظیرتمدن غرب، باید به گفتوگویی اصیل، درونی و چندلایه با تمدنهای خویشتن بپردازد. احیای «خِرَد آسیایی» بر پایه سنتهای فکریای چون کنفوسیوسیسم، بودیسم، اسلام، هندوئیسم، زرتشتیگری و اندیشههای ایرانی، میتواند زمینهساز شکلگیری نوعی «نظم نرم آسیایی» شود که در آن تفاوتها نه تهدید، بلکه منبعی برای غنا قلمداد شوند. در سطح سیاسی نیز، الگوی همگرایی در آسیا باید بر مبنای همکاری چندقطبی و مبتنی بر شراکت استوار باشد، نه بر مبنای سلطهجویی تکقطبی. در این الگو، کشورهایی با جایگاه میانرتبه همچون ایران، اندونزی، تایلند، پاکستان، عربستان، ترکیه،قزاقستان و کرهجنوبی میتوانند نقش کاتالیزور را ایفا کنند، و با ایجاد پیوند میان قدرتهای بزرگ و کشورهای کوچکتر، به تقویت اعتماد، ایجاد توازن و توسعه اتصالات کمک نمایند. قدرت نرم نیز در مسیر همگرایی آسیایی، نقشی اساسی ایفا میکند. عناصر فرهنگی نظیر فیلم، ادبیات، موسیقی، طب سنتی، غذا و آیینهای معنوی در آسیا، از عمق و جاذبهای برخوردارند که میتوانند بستری برای همگرایی فرهنگی فراهم سازند. موج هالیو (Hallyu) در کرهجنوبی، انیمه در ژاپن، بالیوود در هند، سینمای اندیشهمحور در ایران، و آیینهای آیورودا و بودایی در جنوبشرقی آسیا، همگی نمودهایی از قدرت نرم آسیاییاند. این عناصر باید در قالب دیپلماسی فرهنگی منطقهای سامان یابند تا هویتی آسیایی، چندرگه و سیال را تقویت نمایند.
نقش اقلیتها و جوامع مهاجر آسیایی نیز در فرآیند همگرایی نباید نادیده گرفته شود. میلیونها مهاجر درونقارهای، از کارگران جنوبشرقی آسیا در کشورهای حاشیه خلیجفارس تا دانشجویان آسیای مرکزی در ایران و ترکیه، پلهایی زنده از ارتباطات فرهنگی، زبانی و انسانی محسوب میشوند.این جوامع میتوانند، در صورت اتخاذ سیاستهای جامع و همگرایانه از سوی کشورهای میزبان، به عناصر سازنده یک «جامعه آسیایی پراکنده» تبدیل گردند.
در بعد امنیتی نیز، آسیا نیازمند الگویی جدید است.الگوی امنیتی غربمحور که مبتنی بر اتحادهای سخت است، پاسخگوی نیازهای قارهای با این میزان از تنوع و شکافهای تمدنی نیست. آسیا به معماری امنیتی چندلایه، منعطف، نرم، ژئوپلیتیکی و مشارکتمحور نیاز دارد که در آن کشورها، نه در تقابل با یکدیگر، بلکه در تعامل و همکاری با هم، به مواجهه با تهدیدات مشترک از تروریسم فرامرزی تا بلایای طبیعی، جرایم سایبری و بحرانهای بهداشتی بپردازند. مفهوم امنيت دسته جمعى در آسيا، بهعنوان قوام دهنده هر ديدگاه همگرايى منطقهاى اسـت.
فناوری نیز نقشی کلیدی در آینده همگرایی ایفا خواهد کرد. قارهای که چین و هند با شرکت های فناورانه و دیجیتال خود، و هند و منطقه آسه آن با بازار نوآوریمحورش را در بر دارد، میتواند به آزمایشگاه بزرگی برای همکاریهای فناورانه بدل شود.در صورتیکه کشورهای آسیایی قادر باشند استانداردهای فنی، سیاستهای سایبری و حتی ارزهای دیجیتال منطقهای را بهصورت هماهنگ توسعه دهند، نهتنها به استقلال فناورانه خواهند رسید، بلکه ساختاری شفاف و تابآور برای تعاملات دیجیتال آسیایی ایجاد خواهند کرد.
در آسیا، تاریخ صرفاً گذشتهای سپریشده نیست، بلکه نیرویی زنده در سیاست امروز به شمار میرود.از تجارب استعمار، جنگ جهانی دوم، تا منازعات مرزی و قومیتی، خاطرات و همکاریهای تاریخی در کشورهای آسیایی نظیر جاده ابریشم خشکی و دریایی، بخشی از هویت ملی آنان شدهاند. برای تحقق همگرایی، ضروری است روایتهای رسمی تاریخی در قالب گفتوگویی منطقهای بازسازی شوند. این بازسازی بهمعنای فراموشی گذشته نیست، بلکه تلاشی برای بازتعریف آن در راستای آیندهای مشترک است. در سده بیستویکم، مرزها دیگر صرفاً خطوطی فیزیکی بر روی نقشه جغرافیا نیستند؛ بلکه مرزهای ذهنیای نیز وجود دارند که در نتیجه جنگها، استعمار، رقابتهای امپراتوریمحور و واگراییهای ایدئولوژیک پدید آمدهاند. چنانچه این مرزهای ذهنی زدوده و یا کم رنگ نشوند، هرگونه اتصال فیزیکی، دیجیتالی یا اقتصادی، در نهایت با بیاعتمادی مواجه خواهد شد. بنابراین، پروژه همگرایی آسیایی، سرشتی جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی دارد. از جمله ابزارهای مؤثر در تضعیف مرزهای ذهنی واگرا ساز، دیپلماسی زیرساختی است. ابتکار طرح «کمربند و جاده»، چنانچه در سطح منطقهای و با مشارکت سایر کشورها بازتعریف شود، میتواند شبکهای از پیوندهای حملونقلی، انرژی، دیجیتال و انسانی را رقم زند که اتصال درونقارهای را تقویت کند.
در جهانی که هویتهای فرهنگی، ملی، دینی، قومی و زبانی بهطور همزمان تقویت و تهدید میشوند، این پرسش اساسی مطرح است که چگونه میتوان هویتی آسیایی بنا نهاد که نفیکننده هویتهای محلی و منطقه ای نباشد؟ پاسخ این پرسش در ایجاد «ساختارهای گفتوگویی» نهفته است: نهادهایی که بتوانند نخبگان فرهنگی، دانشگاهی، سیاسی، دینی، اجتماعی و مدنی را از سراسر قاره گرد هم آورند تا به زبانی مشترک، نه برای تحمیل وحدت، بلکه برای فهم و ساماندهی به تنوع، و تکامل عقلانیت ژئوپلیتیکی، به همگرایی داوطلبانه دست یابند. در این مسیر، اراده سیاسی حکام آسیایی، نقش دانشگاهها، رهبران دینی و مذهبی، رسانهها و اتاقهای فکر، بسیار حیاتی است. تولید و انتشار اندیشه ها و نظریه های همگرایانه، راهاندازی شبکههای مطالعاتی و رسانه ای آسیایی، انتشار نشریات علمی مشترک و تولید مستندهای فرامرزی میتواند زیرساخت فکری لازم برای تحقق همگرایی آسیایی فراهم نماید.
نتیجه گیری
همگرايى منطقهاى و منطقهگرايى نماد و نمود عقلانیت ژئوپلیتیکی، و از مولفههاى تـمايزبخش نـظام بـينالملل معاصر محسوب مىشود. منطقهگرايى مـنطق غـالب اقـتصاد و سياست آسيايى در دوره جنگ سرد به حساب نمىآمد، اما اين رهيافت بهويژه از دهه نود در آسيا رونق يافته است و در مجموع مناطق مختلف آسيا از آسياى شـرقى تـا آسيايى غربى و کلیت اوراسیا (پیمان شانگهای) هر يك متناسب با موقعيت و مقتضيات سياسى و اقتصادى خود روندهايى از همگرايى را طى نموده و تجربياتى از منطقهگرايى را شاهد بوده و هستند.
هـمگرايى مـنطقهاى در آسـيا در مقايسه با ساير فضاهای جغرافيايى جهان، از منطق و مسير متفاوتى پيروى نموده اسـت. ارتقای همكارى بين مناطق متنوع آسيايى، تقويت نهادهاى منطقهاى موجود و تمهیدات مقدمات شكلدهى به آرايش منطقهاى جديد، منطقهگرايى آسـيايى را بـا تـحولات جديدى روبهرو ساخته و موجب شد تا كشورهاى آسيايى به بازانديشى تـعاملات بـينآسيايى بپردازند. با اين همه، منطقهگرايى آسيايى با موانع و چالشهاى مواجه بوده و می باشد. در حال حاضر روايتهاى درون منطقهاى هـمگرايى بـر آسـيا غلبه يافته است و به ويژه مناطق جنوب شرق، جنوب و غرب اين قاره گامهایی در جهت هـمگرايى بـرداشته اسـت.
اما به رغم حجم تجارى بالاى مناطق درون آسيايى و بين آسيايى، هنوز هيچ نهاد فراگیر و جامع مـنطقهاى، نـمايندگى فـرايند همگرايى آسيايى را بر عهده ندارد. به بيان ديگر هنوز ميان اين تجربهها پيوند معنادارى بـرقرار نـشده و روايت متنوع منطقهگرايى جامع آسيايى مكمل يكديگر نشدهاند. از اين منظر، منطقهگرايى آسيايى در تمام حوزهها و مـناطق جـغرافيايى اين قـاره هنوز تمام عيار نبوده و پروژه و آرمانی ناتمام محسوب مىشود. رقابتهاى قـدرت مـحور مـيان اين نهادهاى منطقهاى ناشى از قدرتهاى آسيايى كه در پى قلمرو سازی ژئوپلیتیکی و گسترش نفوذ خود و شكلدهى به همگرايى آسيايى با تصوير خـود مـىباشند، يكى از موانع قابل توجه در اين زمينه بوده است.
نباید فراموش کرد که منازعاتی چون درگیریهای دریای چین جنوبی، بحران جنوب آسیا، مسأله کشمیر، بحران شبهجزیره کره، بحران فلسطین و شکافهای قومی و مذهبی در خاورمیانه و نظایر آن ، تهدیداتی جدی برای افق همگرایی در قاره آسیا به شمار میآیند. با این حال، همین منازعات نیز چنانچه در چارچوبی منسجم از اراده سیاسی، دیپلماسی و گفتوگو، شفافیت و داوری منطقهای قرار گیرند، میتوانند به بستری برای بلوغ نهادی و سنجشپذیری نهادهای نوظهور آسیایی تبدیل شوند. آینده آسیا در گرو عبور از مرحله واکنش به مرحله کنش است. چنانچه آسیا صرفاً در مدار نظمهای موجود حرکت کند، همگرایی آن سطحی و شکننده خواهد بود. اما اگر بتواند با اراده سیاسی قوی، نظمی آسیامحور را بر پایه ظرفیتهای بومی، عقلانیت ژئوپلیتیکی و تمدنی و دیپلماسی خلاق بنا نهد، نهتنها به ثبات درونی خواهد رسید، بلکه به الگویی الهامبخش برای سایر مناطق جهان بدل خواهد شد.
چنانچه روزی آسیا بتواند فراتر از پیمانهای تجاری، به تفاهمهای تمدنی و معنایی دست یابد، این ظرفیت را خواهد داشت که نهتنها جایگاه خود را در نظم جهانی چندقطبی تثبیت کند، بلکه خود به الگویی برای بازآفرینی روابط انسانی در سطح جهانی مبدل شود. لکن قارهای که بیش از هر منطقهای، توان آن را دارد تا جهان را بهسوی آیندهای چندصدایی و متکثر هدایت کند، همانقدر نیز در معرض خطر تبدیلشدن به میدان رقابتهای خاموش و آشکار قدرتها قرار دارد. انتخاب میان این دو مسیر، مستلزم تصمیمگیری آگاهانه سیاسی و بهموقع است: آیا میخواهیم صرفاً نظارهگر بمانیم، یا کنشگر؟
در خاتمه، میتوان گفت ضمن وجود چالشهای فراوانی که میتواند مانع همگرایی آسیایی شود و باید بر آنها فائق آمد، فرصتهای زیادی از جمله اشتراکات فرهنگی و سیاسی، ظرفیتهای اقتصادی و تجاری، همکاری برای رفع تهدیدات و تأمین و امنیت انرژی میتواند مبانی اصلی و مهمی برای همگرایی تلقی شود. نکته پراهمیت آن است که مسیر همگرایی باید به صورت تدریجی و از حوزههایی آغاز شود که اغلب کشورهای این قاره در آن منافع، نیازها یا آسیبپذیریهای مشترک داشته باشند. همگرایی آسیایی نه یک پروژه و آرمانی موقت، بلکه فرآیندی تاریخی است که آغاز و تداوم آن وابسته به اراده جمعی ملتها، حکومتها و نخبگان آسیایی می باشد.